عسل

متن مرتبط با «هر زمانی که شدی تو کامران» در سایت عسل نوشته شده است

یقین دارم که شیخ لاابالی

  • یقین دارم که شیخِ لاابالی کماکان باشد از اندیشه‌ خالی نمیداند سرابی دلفریب‌ است بهشتِ حس برانگیزِ ‌ خیالی علی قیصری, ...ادامه مطلب

  • چنان مهرت نشسته در وجودم

  • چنان مهرت نشسته در وجودم که آتش می جهد از تار و پودم بلورین پیکر از مهتابِ رویت حضورِ تیره یِ شب را زدودم علی قیصری, ...ادامه مطلب

  • با‌ آن که غزل پوش ارم‌‌ آن ورِ پل بود

  • با‌ آن که غزل پوشِ ارم‌‌ آن ورِ پل بوددلشادی ام‌ از‌ عطر تنِ غنچه‌ یِ گل بودپر می زدم از‌ وسوسه در عالم رویاازعشق بهشتی‌که پر ازکوزه یِ مُل بودنازک ‌بدنی ‌آمد و دادم دو سه ساغراز‌ کهنه شرابی که سراسر الِکُل بوددر شور و شرِ ذهنیتم آن‌ همه شادیاز زمزمه یِ نی‌ لبک و ساز و دهل بودروزی که شدم منقلب از نامه ی اعمالدر دست چپم برگه ای از دفتر کل بوددر‌ باغ ‌ جنان ناوک مژگانِ پری هاخونریز تر از سلسله‌‌ی خان مغول بودپیمودم ‌ اگر با دل و جانم تپه ها رامنزلگهِ بانو عسلم بر سرِ تُل بودعلی قیصری بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بلور نقره ریزم را که دیده

  • بلورِ نقره ریزم را‌ که دیده چراغ شعله خیزم راکه دیده ندارد نازِ او را رویِ مهتاب دوتا چشم عزیزم راکه دیده علی قیصری, ...ادامه مطلب

  • با آن که دلارای ارم آن ورِ پل بود

  • با آن‌ که‌ دلارایِ ارم آن ورِ پل بودشادابی‌ ام‌ از عطر تنِ غنچه‌ یِ گل بوددر ‌‌ راهِ هدف ذره ای از پا ننشستمهرچند که در دور و برم تپه و تُل بودنوشیده ام از وسوسه در خُلّر شیرازاز‌ کهنه شرابی که سراسر الِکُل بوددر حافظه‌ یِ شعر و غزل آن‌همه شادیاز زمزمه یِ نی‌ لبک و ساز و دهل بودبر سینه یِ تاریخِ ملل حک شده قبلاًکورش پدرِ بی بدلِ ارتش کل بوددر کشورِ آزاد ‌ و‌ رها شیخِ ستمگرخونریز تر از سلسله‌‌ی خان مغول بوداز طرزِ نگاه من و تو آینه دانستبانو عسلم تا چه قدَر ناز و تپل بودعلی قیصری بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سپاه برف و بوران بی تویی را

  • سپاهِ برف و بوران بی تویی را بریزد‌ بر درختان بی تویی را مگر گاهی تحمل می توان کرد شب سرد زمستان بی تویی را علی قیصری, ...ادامه مطلب

  • یکی مستانه در تاب و تب توست

  • یکی‌ مستانه‌ در تاب و تب توست یکی رامشگرِ صبح و شب توست نشان ها دارد از خونِ سیاوش همان خالی که بر روی لب توست علی قیصری, ...ادامه مطلب

  • همان روزی تو را در کوچه دیدم

  • همانروزی تو را در کوچه دیدم دل از گل های نازک تن بریدم بلندایِ بلورت را زدم زُل ضریحِ چشمِ نازت را خریدم علی قیصری, ...ادامه مطلب

  • گدایی کدخدای شهرمان شد

  • گدایی کدخدایِ شهرمان شد به شدّت بی‌خیال از قهرمان شد هلاهل را به خوردِ ایده ها داد که کم کم زندگانی زهرمان شد علی قیصری, ...ادامه مطلب

  • هر چند که رخسار تو در دید نباشد

  • هرچند که رخسار تو در دید نباشددر تابش بی‌وقفه‌یِ آتشکده‌تردید نباشددر منظره یِ پُر ‌ شررِ شعله یِ رویت رازی‌ ست که درچهره‌یِ خورشید نباشدتا دشمن اندیشه فروشنده‌یِ یأس‌استاز زنده به‌گورانِ فلاکت زده امیدنباشدخونریز ترین‌ نسلِ بشر ناشرِ دینند اسلافِ ‌ عرب قابلِ تمجید نباشددر مدرسه یِ علم و خِرَد تابع عقلیم در مذهبِ ما مرجعِ تقلید نباشددیری ست که در‌ میهنِ پهناورِ کوروش در حفظ وطن لشکرِ جاوید نباشدوحشی صفتان آینه ها ‌ را بشکستندتا جامِ جم از دوره یِ جمشید نباشدبانو عسلم قصه یِ این غصه درازستیک روز نبوده ست که تهدید نباشدعلی قیصری بخوانید, ...ادامه مطلب

  • با یاد آذر و مهر طلا ریز

  • به یادِ آذر و مهرِ طلا ریز شدم از واژه های‌ِ غصه‌‌ لبریز نمی شد باورم در تیر و مرداد که شهریور شوم دلتنگِ پاییز علی قیصری, ...ادامه مطلب

  • به عشق روی تو پروانه پر زد

  • به عشق روی تو پروانه پر زد هزاران خانه را آهسته در زد ولی در کوچه های نا امیدی دودستی بارها بر فرق سر زد علی قیصری, ...ادامه مطلب

  • عزیزم زندگانی زهرمان شد

  • عزیزم زندگانی زهرمان شد هلاهل در‌ جوانی بهرمان شد به جایِ‌اشک شادی‌خون بگرییم که غم‌ رندانه شیخِ شهرمان شد علی قیصری, ...ادامه مطلب

  • شراب کهنه را کم کم بنوشم

  • شرابِ کهنه را کم‌ کم بنوشم پیاپی نه‌ ولی نم نم‌ بنوشم پس از پیروزیِ شادی نباید که از جام هلالی غم بنوشم علی قیصری, ...ادامه مطلب

  • همان سودی که پایانش زیان است

  • همان سودی‌ که‌‌ پایانش زیان‌ است فرا رویِ ضحاکانِ زمان ‌ است چه نیکو حک شده در ذهنِ تاریخ حکومت‌ قاتلِ فرعونیان است علی قیصری, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها