گرچه بیجرمم ولیدرخانه محبوسم هنوز از وجودِ پنجره بی زار و مأیوسم هنوزانس و الفت از دیارِ شادمانی پر کشیدلاجرم با ماتم و دل شوره مأنوسم هنوزروشنایی را به دستورِ شبح گردن زدندبی نصیب از دیدنِ رخسارِ فانوسم هنوزباغِ فروردین چشمانت که می آید به یادحس کنم درعمق جنگلهای چالوسم هنوزاز همان روزی که حاکم شد خدایِ ارتجاع برده ی بی مزد و اجرِ شیخِ سالوسم هنوزبی خبر گیرد گلویم را دو دستِ اختناق در شب بی انتها در چنگِ کابوسم هنوزسینه ام را بارهاچاقویِ غم جِر داده استدلزده از قاضی و ازگشتِ محسوسم هنوزدر غزل هایِ ترم از بی تویی بانو عسل می چکد باران غم از شعرِ ملموسم هنوزعلی قیصری بخوانید, ...ادامه مطلب
رویِ میز نقره ای سیب وهلو بگذاشته ام در خیالم از تو تصویری نکو بگذاشته امشُرشُر آمالم از چشمم تراوش میکندبس که در دهلیز قلبم آرزو بگذاشته امپیشِ اربابانِ ایلم با زبانِ التماس در تب و تاب وصالت آبرو بگذاشته املا به لایِ دفتر شعرم به یادِ عشوه ات سوگلِ نازِ لَوَندِ خنده رو بگذاشته امدوری ات را نی لبک با غصه یادآور شود هر کجایِ هق هقم بغضِ گلو بگذاشته امدر هزار و یک شبِ دلگیری از یادم پریدآن چه را از شهرزاد قصه گو بگذاشته املاجرم بانو عسل در متن نامه خط به خط آنچهرابگذشته برمن مو بهمو بگذاشته امعلی قیصری بخوانید, ...ادامه مطلب
گرچه دیوان غزل را سیلی از قانون گرفتواژه واژه رنگ شعرم حالت افسون گرفتمانده ام تاخوشه ی انگورها شیرین شودتاشرابی کهنه تر از میوه ی میگون گرفتبارها دیدم نمادِ صلح و آرامش به نازبا ترنم تاجِ سبز از شاخه ی زیتون گرفتبر بلندی هایِ جولان زل زدم بر اورشلیمعزم جولان دادنم را دخترِصهیون گرفتبی گمان بادِ صبا در کوچه ی اردیبهشتبوسه های بیشمار از لالهی گُلگون گرفتعندلیب ازبویآویشن بهوجدآمدکه دوشدشتیازگلغنچهها را نغمهیِموزون گرفتپشت نیمکت سال ها بر روی میز مدرسهوقت لیلی را پیاپی نامهی مجنون گرفتآن که با انواع دارو اندکی درمان نشدآخر از طعم لب بانو عسل معجون گرفتعلی قیصری بخوانید, ...ادامه مطلب
نه دیواری نه آثاری نه خشتی نه مانده رنگی از اردیبهشتی به دور از لاله ها با داس غفلت درو کن آنچه را بیهوده کِشتی علی قیصری, ...ادامه مطلب
بی خبر پا را که بنهادم به کوی زندگی گم شدم درکوچهها از های وهوی زندگیگرچه بودم در جوانی شعلهای پُراشتیاقرنگِ خاکستر شدم در آرزوی زندگیدر سراب تشنه کامان با ولع نوشیده امبارها زهر هلاهل از سبوی زندگیدر ازای کوششم با خارِ پرچین بسته شدهر مسیری را که بگشودم به روی زندگیاز کج اقبالی نباید می زدم گاهی گرهکثرت دلبستگی ها را به موی زندگیبی وفایی با تشر جایِ محبت را گرفت تا نپیچد اندکی در خانه بوی زندگیدر هزار و یک شبِ ناگفته ها راوی شدمتا که باشم شهرزادِ قصه گوی زندگیدر سراپای غزل از بغض خود گفتم ولیهمچنان بانو عسل باشد هلوی زندگیعلی قیصری بخوانید, ...ادامه مطلب
تنِ گل هایِ باغت ناز دارد ارسبارانِ چشمت راز دارد برایت با ترنم بازگو کرد چکاوک هرچه در آواز دارد علی قیصری, ...ادامه مطلب
شقایق ناز و پاورچین بیاید به سوی باغ فروردین ییاید بگیرم از بهاران مژدگانی که فردا از پس پرچین بیاید علی قیصری, ...ادامه مطلب
بهاران در پیِ وصل گل سرخ خبرهاگیرم از فصلِ گل سرخ به یادِ نم نمِ خون سیاوش شقایق زاید از نسل گل سرخ علی قیصری, ...ادامه مطلب
بهار سبز بی پَرچین تو باشی شکوه فصل عطرآگین تو باشی نوشته روی برگ یاس خوشبو شمیم باغ فروردین تو باشی علی قیصری, ...ادامه مطلب
از وجودت میهنم ویرانه شد ازپای بستبارها آتش زدی باکینه ها درهرچه هستخورده ای خون هزاران لاله را باحیله هادرمَثل فرقی نداری باخفاش شب پرستعلی قیصری بخوانید, ...ادامه مطلب
مگر در کوچه باغِ گل فشانت به عشق قامت ِ سرو چمانت صبا در موج موهای تو پیچد که بر دوشت بریزد گیسوانت علی قیصری, ...ادامه مطلب
مِثل جشنی که در آن تنبک و تنبور نبودشهرم از بی نفسی اهل شر و شور نبودتیرگیچیره شداز یورش تاریکی محضدر پسِ پنجره ای روزنی از نور نبودبسکه در کوری شب طبل عزا را زده اندفرصت زمزمه در گوشه ی ماهور نبودقاضی و شیخ ریا در پیِ اعدام منند ورنه در کوچه ی ما اینهمه مامور نبودعمری از روی توهّم دهَدم زاهد شهروعده ی باغ بهشتی که درآن حور نبودبه همانخون سیاوش کهچکید ازتن گلمحفل لاله رخان شیونِ بر گور نبودمی زدم نت به نت از خاطر بانو عسلم غم ِ بنهفته اگر در دلِ سنتور نبودعلی قیصری بخوانید, ...ادامه مطلب
سپیداندامِرویایی چهچشم محشری داریبه دستان ِ بلورینت شراب و ساغری داریپرِ پروانه می ریزد به روی شال زربفتتخدایمن!عجب رخسارآتش گستری دارینمیدانیمگر بانو که باغ گل تماشایی ستبیفکن پرده از رویت کهنیکو منظری داریهمانروزیکه بنهادی قدم در باغ فروردینمن از بوی تو فهمیدم تن گل پروری داریچو آهوی ِ به دامافتاده در بندت گرفتارمگره از مشکلم بگشا اگر پیغمبری داریفریباییکهخوردمدربهشتتگولِشیطان راتو آن حوّای جذابی که سیب نوبری داریعسلبانو شِکَنج ِ بافه یِ زلف طلایی رابه رویشانه افشانکنکه موهایزریداریعلی قیصری بخوانید, ...ادامه مطلب
کبودی بر تن زیبای برگ است دو روزی اوجِ رگبار ِ تگرگ است از این آشفته بازی ها مخور غم که فردا نوبت معمارِ مرگ است علی قیصری, ...ادامه مطلب
نغمه ی ِساز نکیساچون کساد افتاده استشال ِ غم بر گردن آوایِ شاد افتاده استدر کویر بیهیاهو روز و شباز ششجهتتاروپودم نخبه نخ در دستِبادافتادهاستاز همان روزی کهدانش را جهالت سر بریدمیهنم دردست مُشتیبی سوادافتاده استدر نبود ِ رستم از دوران ِ فردوسی به بعدچشم اهریمن به مُلک کیقباد افتاده استواعظ شهرم که میگفت از لذایذ در بهشت آخر از اوج توهّم در فساد افتاده استبر وجود شاخصشخصشخیصشیخشهراین عبایِ عاریه قدری گشاد افتاده استآن که ما را داده با فتوا نوید ِ آب و نانبا تبر عمری به جان اقتصاد افتاده استکو دلیری تا دراین بیغوله بگشاید گره مشکل ِ لاینحل ما را که حاد افتاده استبرتر از خورشید تابان سال ها بانو عسللطف ِ عالی بر غلام ِ خانه زاد افتاده استعلی قیصری + نوشته شده در دوشنبه دوم خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۶ ب.ظ توسط علی قیصری | بخوانید, ...ادامه مطلب