باز اگــر شاپـرکی عاشق و دیـوانه ی توست شمع رخسار تو را دیده که پروانه ی توست شهـره ی شهری و پیوستـه به دنبال تــو ام سالها رفت و ندانم کـه کجا خانه ی توست بس که بـر چشم و لبت ثانیـه ها زُل زده ام خواب دیدم که لبم بــر لب پیمانه ی توست نقــره داغــم کند از عشق و هوس هُرم تنت آتش وسوسه در پنبـه ی بی دانـه ی تـوست خــم زلفـت کـــــه چنین ره زند از بـاد صبـا پر از امـواج بلندیست که بر شانه ی توست بـــر سر خـــــرمن شعـــرم بـه تبسم بنشیـن اعتبار غـــــزل از خنده ی مستانه ی توست گـــرچه دائم بگــذاری به رهــم دانــه و دام هدفم خال لب و چـاله ی بر چانه ی توست ای عسل خــانه ام از زلـزله هـا ریخت بهـم تکیه گاه دل من باش کــه ویرانه ی توست
نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۶ساعت ۵ ب.ظ توسط علی قیصری| |
عسل...
ما را در سایت عسل دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : asalpoemo بازدید : 154 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 4:29