مثل زنجیری که دارد حلقه های بی شمار
حلقه گــردانم دو دستم را به دور گردنت
چین زلفت را صبا وقتی نوازش می کـند
می ترواد بوی خوش از بافـه ی آویشنت
گــرچه از اول نچیدم میوه ی ممنوعه را
می دهــم دار و ندارم را به سیب ﺩﺍمنت
آنقدر در پیش چشمت بی قراری می کنم
تا مگـــر گشتی زنم از تشنگی در گلشنت
پا بنه، ای دخــتر گل بین گندمــزار عشق
تا که بلدرچین بگـردم در هــوای خرمنت
ای عسل لب بر لبم نه تا که مدهوشم کند
ساغـــری پر از شراب کهنه ی مرد ﺍفکنت
نوشته شده در شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۶ساعت ۱ ب.ظ توسط علی قیصری| |
عسل...برچسب : نویسنده : asalpoemo بازدید : 193