در حضور لالـه ها گیتار بایـد می زدم
سازِ پر احساسم و بر قلـه های آرزو
ارغنــونم را به یاد یار باید می زدم
در غروبِ بی کسی در زیر پلک پنجـره
همچنان پُک بر لبِ سیگار باید می زدم
گرچه امّیدِ رهائی از قفس یک لحظه نیست
در گـرفتاری خـدا را جار باید می زدم
گوشه ی دنجِ اتاقــم لابلای لـحظه ها
سر بروی سینه ی دیـوار باید می زدم
با کسی درد درونم را نمی گفتم ولی
دیشب از حـال نزارم زار باید می زدم
برهمان عهدی که بستم برلب سرخ عسل
بوسه ها در لحظه ی دیدارباید می زدم
نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم اسفند ۱۳۹۵ساعت ۱۰ ب.ظ توسط علی قیصری| |
عسل...برچسب : نویسنده : asalpoemo بازدید : 193