از عشق تو افتــادم در معـرضِ شیدائی
آن لحظه که بی چادر از کوچه گذر کردی
بی تاب ترم کردی با چهــره ی رؤیائی
هرچند که صدمنزل از دیده ی من دوری
دنبال تو می گـــردم در وادی تنهائی
ای عشق خیال انگیز دیگر به وطـن بازآ
تا باغ بهـــاران را با غنچـــــه بیارائی
در عرصه ی بی تابی در هر نفسی قلبم
مملوی تپش گردد آن لحظه که می آئی
از دیدِ خردمندان اندازه ی صد قرن است
عمری که تلف کردم در صبر و شکیبائی
یک لحظه عسل بانو گیسو به کناری زن
تا آنکه رهــا گردم از این شب یلـدائی
نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۵ساعت ۱۲ ب.ظ توسط علی قیصری| |
عسل...برچسب : نویسنده : asalpoemo بازدید : 177