بسکه, سرتاپای, میهن, را ستم بگرفته, است
شعر امروز از فلاکت بوی غم بگرفتهاست
امتدادِ غصه از دوران ِ ساسانی به بعد
سینه ی فرهنگمارا بیش وکمبگرفتهاست
آنچنانبی وقفهنالیدمکه دوشاز هِق هِقم
سیم تارم را نوای زیر و بم بگرفته است
مظهرِ مکر و عناد و زور و تزویر و ریا
همدلی را سال ها از مُلکجم بگرفتهاست
تیرگی از دل سیاهی در دیار ِ معرفت
روشنایی را به نام متهم بگرفته است
دفترِاندیشهرا در سینه پنهان کن که شیخ
زهر چشم از تک تک اهل قلم بگرفتهاست
آرزو دارم بگویندم که دستانِ تقاص
خون گل ها را ازآن نامحترم بگرفته است
در پگاه ِ بی رمق جنبنده ای خارج نشد
موجِغم بانوعسل درصبحدم بگرفتهاست
علی قیصری,
برچسب : نویسنده : asalpoemo بازدید : 187