یک نفر از تو بپرسد کـه کجـا گم شده ای
بزنی بـر سرِ خـود از غــم اقبــال خـودت
ناگهـان اهل محـل دور و بـرت حلقه زنند
کـه پشیمان بشوی بـر سرجنجـال خودت
هی بگویی که خودم از ستمم کـرده فرار
آهِ حسـرت بکشی آخـر از اَعمــال خودت
بروی گـوشه ی دنجی کـه مگـر کِـز بکنی
تا دمـادم بخوری غبطه بر احوال خودت
در همان لحظه که با دلهــره از جـا بپری
همچنان ور بروی با لب و تبخال خودت
ترسم ای شاعر دیوانه که از عشق عسل
تو خودت را بکشی بر سر آمــال خودت
علی قیصری
عسل...برچسب : نویسنده : asalpoemo بازدید : 276