از عطــر تنت پــر شدم آنگه کــه دمـادم
در کوچه ی عرفان گذر از بوی تـو کردم
گل های تر و تازه تری دور و برم ریخت
تا یادی از آن بافــه ی گیسوی تــو کردم
در چـامـه سرایی نـه فقط بـاد صبـا بـود
هـر جا کـه سرودم گلـه از مـوی تو کردم
گفتـا نرسی در همـه عمـرت بـه وصـالش
وقتی که شکایت بـه سخنگوی تو کردم
ای گوهر دردانه بـه اندازه ی قـرن است
عمــری که تلف در شب گیسوی تو کردم
چشمان مرا ای عسلم برق رخت سوخت
از بس کـه نظـر بـر شــرر روی تو کـردم
علی قیصری
عسل...برچسب : نویسنده : asalpoemo بازدید : 269