خیابان را غبارِ غم گرفته فضایِ کوچه را ماتم گرفته سپاهی از دیارِ نسل وحشت وطن را از تبارِ جم گرفته علی قیصری, ...ادامه مطلب
گرچه دیوان غزل را سیلی از قانون گرفتواژه واژه رنگ شعرم حالت افسون گرفتمانده ام تاخوشه ی انگورها شیرین شودتاشرابی کهنه تر از میوه ی میگون گرفتبارها دیدم نمادِ صلح و آرامش به نازبا ترنم تاجِ سبز از شاخه ی زیتون گرفتبر بلندی هایِ جولان زل زدم بر اورشلیمعزم جولان دادنم را دخترِصهیون گرفتبی گمان بادِ صبا در کوچه ی اردیبهشتبوسه های بیشمار از لالهی گُلگون گرفتعندلیب ازبویآویشن بهوجدآمدکه دوشدشتیازگلغنچهها را نغمهیِموزون گرفتپشت نیمکت سال ها بر روی میز مدرسهوقت لیلی را پیاپی نامهی مجنون گرفتآن که با انواع دارو اندکی درمان نشدآخر از طعم لب بانو عسل معجون گرفتعلی قیصری بخوانید, ...ادامه مطلب
بسکه, سرتاپای, میهن, را ستم بگرفته, استشعر امروز از فلاکت بوی غم بگرفتهاستامتدادِ غصه از دوران ِ ساسانی به بعدسینه ی فرهنگمارا بیش وکمبگرفتهاستآنچنانبی وقفهنالیدمکه دوشاز هِق هِقمسیم تارم را نوای زیر و بم بگرفته استمظهرِ مکر و عناد و زور و , ...ادامه مطلب