نه ابری در هوایِ خویش داریم نه بارانی نزول اندیش داریم به تابستان گرما زا شبیه است زمستانی که ما در پیش داریم علی قیصری, ...ادامه مطلب
دلی نازک تر از پروانه داری هزاران شاعر دیوانه داری نمی دانم که ای عطرِ شبانه کجایِ شهر شعرم خانه داری علی قیصری, ...ادامه مطلب
سپیداندامِرویایی چهچشم محشری داریبه دستان ِ بلورینت شراب و ساغری داریپرِ پروانه می ریزد به روی شال زربفتتخدایمن!عجب رخسارآتش گستری دارینمیدانیمگر بانو که باغ گل تماشایی ستبیفکن پرده از رویت کهنیکو منظری داریهمانروزیکه بنهادی قدم در باغ فروردینمن از بوی تو فهمیدم تن گل پروری داریچو آهوی ِ به دامافتاده در بندت گرفتارمگره از مشکلم بگشا اگر پیغمبری داریفریباییکهخوردمدربهشتتگولِشیطان راتو آن حوّای جذابی که سیب نوبری داریعسلبانو شِکَنج ِ بافه یِ زلف طلایی رابه رویشانه افشانکنکه موهایزریداریعلی قیصری بخوانید, ...ادامه مطلب
شمیم, آگین, ِ عطر ِ پایداری,پر از گلهای سرخِ سبزه زارینوشته بر تن سر سبز تقویمکه فروردینتر ازفصلبهاریعلی قیصری, + نوشته شده در جمعه پنجم فروردین ۱۴۰۱ ساعت ۱ ب.ظ توسط علی قیصری | بخوانید, ...ادامه مطلب
تو که گیسو بـروی شانه داریبه دور چهـره ات پروانه داریمعطـر می شود گاهی هـوایممگر در کوچه ی ما خانه داریعلی قیصری , ...ادامه مطلب
باغی, از ممنوعـه داری, سیـب کالی, می دهی؟,اندکی در پای پَرچین حس وحالی میدهی؟ می نشیند پیک احساسم به روی شانه اتقـاصــدک هــای مسافـر را مجـالی میدهی؟ چون کویر تشنه می میرد تنـم از خستگیجان به لب گـردیده ا, ...ادامه مطلب
من که با ناز تو در هر غزلی مأنوسم دوری از شهر تـو دائم بکند مأیوسم رخ برافروز و بزن شعله و پیوسته بتاب بدران پرده ی شب را که توئی فانوسم از همان لحظه که با خنده نشستی به دلم گریه ها می کنم و عکس تو را می بوسم سالها رفت و کماکان من ِدلداده هنوز سعدِ سلمانم و در بند غمت محبوسم مثل برگی که شد از پیکره ی ساقه جدا دارم از دوری تو روی زمین می پوسم دوستت دارم و طوفان سد راهم شده است چاره ای کن که منِ خسته پر از افسوسم بال و پر می زنم از فاصله ها دور و برت ای عسل آتش روی تو کند ققنوسم ,من که باشم که بران خاطر,من که باور ندارم داریوش,من که باور ندارم,من که باورم نمیشه,من كه باشم,من که با این برگ ریزان,میلاد باران منکه باهاتم,من که باهاتم از میلاد باران,که من با لعل خاموشش نهانی,من که از بازترین پنجره ...ادامه مطلب
گرچه تو بر سر آنی که دلم را شکنی! در پی وصل تو ام ای گلِ دامن چمنی به کناری بزن آن زلفِ پریشان شده را که به شبهای سیه بر همه پرتو فکنی باید از عشق تو از نو بزنم بر دف و تار تا مگر ناز بخـندی که بخوانم دهنی نشود ثانیه ای خیره به چشمان تو شد دائـم از ناز نگاهت به من آتش بزنی تا به کی چهره به چهره بکشم ناز تو را ای که زیبائی و در حال شکوفا شدنی اگر ای منجی من روزی از این جا بروی بی شک از دوریَت افسرده شود انجمنی بی توئی منجمدم می کند ای یار عزیز بغلم کن که عسل مونس شبهای منی,گرچه پیرم تو شبی,گر تو بهتر میزنی بستان بزن,گر تو نمیپسندی تغییر ده,گر تو قرآن بدین نمط خوانی,گر تو دخترانی,گر تو این انبان زنان,گر تو خواهی شقاوت کم شود,گر تو پنداری,گر تو شاعری من بچه شیرم,گر تو سبزی سبزم ...ادامه مطلب