چنان مهرت نشسته در وجودم که آتش می جهد از تار و پودم بلورین پیکر از مهتابِ رویت حضورِ تیره یِ شب را زدودم علی قیصری, ...ادامه مطلب
نشسته از وجودِ برفِ زیبا سفیدی بر تنِ باغِ تماشا زمستان میرسد وقتیکه پاییز رود کم کم به استقبال یلدا علی قیصری, ...ادامه مطلب
از وجودت میهنم ویرانه شد ازپای بستبارها آتش زدی باکینه ها درهرچه هستخورده ای خون هزاران لاله را باحیله هادرمَثل فرقی نداری باخفاش شب پرستعلی قیصری بخوانید, ...ادامه مطلب